قطمیر

  • ۰
  • ۰

قطمیر

میدانم که حتی برای قراری که خودش میگذارد هم احترام قائل نیست. برای همین قرآن جیبی را برمیدارم تا وقتم تلف نشود. تقریبا سی دقیقه از قرار گذشته که سر می رسد و با لبخندی بر لب میگوید: "ببخشید وقتتون تلف شد." و من فکر میکنم که تازه از این لحظه قرار است وقتم تلف شود.


+مادربزرگ میگفت: "ماه مبارک که به "ـهُم" بیفتد، غزل خداحافظی را خوانده..." و امروز نــهُم ماه مبارک است... (به حساب مرجع ما)

010

لطفا این جملات را با دقت بخوانید:

"امروزه دیگر امپریالیسم و استعمار -به معنایی که سابقا وجود داشت- از بین رفته و مرده و جزء خاطرات گذشته شده است و اکنون دنیا آخرین بقایای این استعمار را تشییع جنازه میکند. منتها باید با هشیاری تمام مراقب نوع جدید استعمار باشیم و مملکتمان را از آن حفظ کنیم."

"برای مبارزه علیه سیستم امپریالیستی جدید و یا قدیم ترس و واهمه و خضوع و خشوع اثری نمیبخشد. امروزه ملل کوچک باید جرأت و جسارت آنرا داشته باشند که در برابر نیرومندان استقامت و پایداری نمایند و کوچکترین پروایی از عظمت و قدرت آنان نداشته باشند."

"باید روح ایمان و فداکاری را -که اولین درس مکتب اسلام است- بفرد فرد مردم این مملکت...بنحو احسن آموخت؛ زیرا تنها راه ترقی و عظمت هر ملتی مجاهدت و از خودگذشتگی افراد آن ملت است و دین مبین اسلام در تمام شؤون زندگی این درس بزرگ را بما داده است."

"نفعی که از زیان به دیگری حاصل میشود حرامست. پر شدن شکمی که حاصل آن گرسنه ماندن سایرین باشد در حکم قتل نفس است."


به نظر شما این جملات از کیست؟ وصیت نامه امام؟ بیانات رهبری؟ مرحوم طالقانی؟ شهید بهشتی؟ دکتر شریعتی؟ آقای هاشمی؟ شهید مطهری؟ ...

باید بگویم هیچکدام. جملات بالا را از کتابچه ای قدیمی انتخاب کرده ام؛ با این عنوان: "برگزیده ای از نوشته ها و سخنان شاهنشاه آریا مهر".

این را برای این نوشتم که هم خودم و هم شما را به بازاندیشی در حدیث "لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال"1 دعوت کنم. همین!


1-غررالحکم، ص438، الفصل السادس
حتما و حتما این لینک را به عنوان ضمیمه این پست بخوانید(این یک خواهش است):(+)
+یک مستند نسبتا قدیمی از روایت فتح دیدم با عنوان "بچه های قانا". مدتش کمتر از سی دقیقه بود و به گمانم بیست و چند دقیقه اش را اشک ریختم. دیدنش را به همه کسانی که قلبشان با دیدن دردهای شیعیان مولا -هرکجای دنیا که باشند- تندتر میزند، توصیه میکنم. دوست داشتم یک مطلب مستقل برایش بنویسم اما دیدم دلش را ندارم.

009

به نظرم از سعادت آدمیزاد، این است که در عمر کوتاه یا بلندش، به فرد یا افرادی بربخورد که بیشتر بر فطرتشان زیسته اند. شاید ارائه خط کش و معیار برای چنین مفهومی واقعا دشوار باشد اما گاهی حقیقتا بالوجدان میفهمیم که جنس برخی افراد انگار بالکل دست نخورده باقی مانده است. انگار اینها در جامعه ای که همه را در خودش می بلعد، بدون زحمتهای آن چنانی، سفت و سخت ایستاده اند و درگیر اعوجاجهای گاه و بیگاه آن نشده اند. دیدار چنین افرادی و هم نشینی با آنها، حقیقتا سعادت است. بنظرم هیچ کس نمیتواند خداشناسی فطری چنین افرادی را بر خداشناسی تعقل مآبانه و برهان اندودِ(!) این شبه متفکرین و علما ترجیح دهد. لطافت اینها چنان در فضای پیرامونشان پخش است که لختی هم نشینی با آنها آدمی را از تمام زمختی ها و نتراشیدگی های جهانی که برای خود ساخته بیزار میکند...


صرفا جهت کاستن از غلظت احتمالی متن بالا: توصیه: شبهایی که تیم ملی کشورتان در جام جهانی بازی دارد، نه خواستگاری بروید و نه خواستگاری بپذیرید.(یاء اول مصدری و دومی نکره ساز است.)
  • ۹۵/۰۴/۰۵
  • مجتبی زاهدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی